سورپرایز
سلام دخیا
دیشب یه پست درباره تولده اجیم نوشته بودم ک قراره امروز سورپرایزش کنم🤭
صب ساعت 7که رسیدم مدرسه سریع با وسایل تزئینی رفتم تو نمازخونه تا ریسه هارو اویزون کنم😆 بعد از اینکه اویزون کردم رفتم تو کلاس رو میزی که مینشست گل ارکیده گذاشتم🌺/اخه عاشق گله ارکیدست/
بعد براش یه نامه نوشتم ک ساعت 11بیاد نمازخونه.🤭
قرار بود اونیکی رفیقم قبل از اومدن اجیم بیاد که بقیه کارارو باهم انجام بدیم.وقتی اومد بادکنکارو سریع باد کردیم و رو دیوار چسبودندیم⭐️
تقریبا همه کارارو انجام داده بودیم.با خونسردی که انگار هیچ اتفاقی قرار نیست بیوفته رفتیم تو کلاسمون😉
یه جوری مشکوکانه نگامون میکرد انگار قتل کردیم اون خبر نداره😂
بعد از زنگ تفریح با بقیه دخیای اکیپ برنامه چیدیم تو حیاط سرگرمش کنن تا کیک و ببریم داخل نمازخونه🎂
وقتی صد در صد از تزئینات مطمئن شدم به رفیقم گفتم برین بیارینش.
چراغارو خاموش کردم پرده هارو کشیدم برف شادی دستم بود تا اومد داخل بریزم روش😂
وقتی اومد داخل همگیمون جییییییییییییغغغغغغغغغغ زدیم و برف شادی ریختیم روش🤣
اجیم هنگ کرده بود بعدش که کیکو رو میز دید فهمید جریان از چه قراره🤩پرید بغلمونو هممونو فشار داد🤭
همگیمون براش اهنگ تولدو خوندیم اونم مسخره بازی درمیاورد اون وسط قر میداد🤣😐
بعد از کلی خندیدن چاقورو دادیم بهش و کیکو از وسط نصف کرد😆و بازم با تشویقای ما مدرسه رفت رو هوا😂
اخرش هممون بهش کادوهامونو دادیم اجیم از ذوق اشکش دراومده بود الهی دورش بگردم😊😍
یدفعه معاونمون اومد داخل با حالت تمسخر گفت=ببخشید جشنتونو بهم زدم ولی خیلی وقته زنگ خورده تشریف ببرین بالا🙄
ماهام جوری رفتار کردیم انگار نشنیدیم حرفشو🤣
بعد از کلی خلوچل بازی تصمیم گرفتیم وسایلو جمع کنیم همه وسایلو ریختن تو کیفه منه بدبخت🤕
کلیییییییی هم جارو زدیم خامه هایی که ریخته بودو بزور تمیز کردیم حالم بد شده بود🤢
ولی خیلی بهمون خوشگذشت😊
خدایا...
بخاطر دادن چنین افرادی تو زندگیم صدهزار بار شکرت میکنم🤗